رفت و درمیان بی کسی هایم رهایم کرد ... شکستم ... آخرین وداع سررسیده بود . اشکها به بازیمان گرفتند .
چشمانش را بست ... عشق را از نگاهم نخواند و رفت ...
راه بازگشتی نگذاشت . همه را ویران کرد ... حتی ارزوهایمان را ! دستان بی روحم را ندید ... سرد بودند ... حتی سرد تر از نگاه بی رمقش ... ! نمی دانم چه به روز قلبم آمده ... ! دیگر طپش هایش را احساس نمی کنم ... ! چشمانم آنقدر کم سو شده که چیزی به جز طنین بوسه های اشک را لمس نمی کند!
پاهایم خسته اند گریزی برایشان نیست . ماندن را به رفتن ترجیح می دهند ... می خواهند در همین کوره راه دلگیری بی توخاطرات را بسازند ... بی توجاده ها را طی کنند ! اما کفش های انتظار به بازیشان گرفته اند ! دمی رهایشان نمی کنند !
و من در غبار غروبی غمناک نا گفته هایم را به باد می سپارم ...
اگر روزی دلتنگم شدی به آسمان نگاه کن و در فراسوی امید به یاد عشق بر خاطراتمان بوسه ای بزن !
شاد می شوم!تو را می سپارم به خالق عطر یاس ...
68131 بازدید
122 بازدید امروز
398 بازدید دیروز
2156 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian